زینبزینب، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

ღخاطرات من و آبجی جونمــــღ

بدون عنوان

سلام نمی دونم از کجا شروع کنم از ابوالفضل که همه مشق ها و درس هاشو آخر هفته دو روز قبل از اینکه بره مدرسه می نویسه و بعدش میگه:مامان حوصلم سر رفت مشق ندارم چیکار کنم؟؟؟؟یا موقعی که یه عالمه مشق داره و تنبلی می کنه زینب خاله رو هم که مریض شده بود بردیم دکتر ،دکتر گفت وزنش کمه از دستش خون گرفتن و بلوز سفیدش خونی شد چند تا آزمایش دیگه هم داره بمیرم خیلی دلم می سوزه خواهر زاده تپل مپلم اینجوری لاغر بشه دو تا عکس از 7 یا 8 ماهگی زینب: راستی رشد موهای زینب خیلی زیاده موهاش بلند شده که چند روز پیش کوتاه تر شد منتظر نظرات خوبتون هستم . ...
18 آبان 1391

فضولی های زینب خانوم

سلام زینب خانوم این روزا فضول تر از همیشه شده و کارا ی زیادی انجام میده.... بقیه در ادامه مطلب   مثلا به زبون خودش (طوری که هیچکس متوجه نمیشه)یه جملاتی رو می گه و اگه حرفاشو نفهمی عصبانی هم میشه چند وقتیه که میره تو آشپز خونه و تمام  وسایل رو از تو کابینت ها میاره بیرون بعد مامانش (آبجی من)باید بره همه اونا رو جمع کنه تعجب می کنم بر خلاف بعضی از بچه ها از تاریکی هم نمی ترسه یه شب وقتی مامانی زینب رو خوابوند و بعد همه خوابیدند زینب خانم بیدار میشه و تو همون تاریکی میره دور خونه می چرخه و بازی میکنه تازگیا محل بازی خانم خانما شده زیر میز نهار خوری جالب نیست؟؟؟؟؟؟؟ کلمه "بابا"رو کامل میگه ولی "مامان"رو می خواد...
5 آبان 1391
1